Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2776 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to set a
U
اندازه گرفتن باطل کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
stack up
U
جمع کردن اندازه گرفتن
orifice meter
U
روش اندازه گیری جریان سیال با گرفتن اندازه دقیق فشار قبل و بعد از یک صفحه عرضی با یک سوراخ
gage
U
اندازه گیر اندازه گرفتن
void
U
باطل شدن باطل کردن
overrides
U
باطل کردن باطل ساختن
overrode
U
باطل کردن باطل ساختن
overridden
U
باطل کردن باطل ساختن
override
U
باطل کردن باطل ساختن
admeasure
U
اندازه گرفتن
gauge
U
اندازه گرفتن
spanning
U
اندازه گرفتن
spanned
U
اندازه گرفتن
dimension
U
اندازه گرفتن
dimensions
U
اندازه گرفتن
spans
U
اندازه گرفتن
span
U
اندازه گرفتن
fathoms
U
اندازه گرفتن
fathoming
U
اندازه گرفتن
fathomed
U
اندازه گرفتن
fathom
U
اندازه گرفتن
to take the gauge of
U
اندازه گرفتن
gauges
U
اندازه گرفتن
caliper
U
اندازه گرفتن
measure
U
اندازه گرفتن
gauged
U
اندازه گرفتن
mete
U
:اندازه گرفتن
accurate to size
U
دقت در اندازه گرفتن
to take a person's measure
U
اندازه کسیرا گرفتن
measure
U
بحر اندازه گرفتن
to assume horrifying proportions
U
اندازه هولناک به خود گرفتن
to assume alarming proportions
U
اندازه هولناک به خود گرفتن
measure
U
بخش یاب اندازه گرفتن
calibrate
U
قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
calibrated
U
قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
calibrates
U
قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
calibrating
U
قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
to take the a
U
بلندی چیزیرا اندازه گرفتن ارتفاع جایی راپیمودن
an absurd notion
U
خیال باطل عقیده باطل
gauging rod
U
میل سنجش) میلی است که مامور رسومات برای اندازه گرفتن عمق نوشاب
withdraw
U
باطل کردن
cancels
U
باطل کردن
revoke
U
باطل کردن
cancelling
U
باطل کردن
dispenses
U
باطل کردن
dispensed
U
باطل کردن
dispense
U
باطل کردن
nullifying
U
باطل کردن
dispensing
U
باطل کردن
nullify
U
باطل کردن
nullifies
U
باطل کردن
nullified
U
باطل کردن
cancel
U
باطل کردن
derogate
U
باطل کردن
remit
U
باطل کردن
annuls
U
باطل کردن
to knock the bottom out of
U
باطل کردن
abrogate
باطل کردن
quashes
U
باطل کردن
quashed
U
باطل کردن
quash
U
باطل کردن
undo
U
باطل کردن
annul
U
باطل کردن
annulled
U
باطل کردن
annulling
U
باطل کردن
strike out
U
باطل کردن
disannul
U
باطل کردن
elide
U
باطل کردن
dissolve
U
باطل کردن
abolish
U
باطل کردن
disnnul
U
باطل کردن
abjure
U
باطل کردن
frustrate
U
باطل کردن
frustrates
U
باطل کردن
frustrating
U
باطل کردن
undoes
U
باطل کردن
overrode
U
باطل کردن
overridden
U
باطل کردن
overrides
U
باطل کردن
invalidate
U
باطل کردن
invalidated
U
باطل کردن
nulify
U
باطل کردن
knock on the head
U
باطل کردن
invalidates
U
باطل کردن
over rule
U
باطل کردن
override
U
باطل کردن
processor
U
ساخت CPU با اندازه کلمه بزرگ با وصل کردن پلاکهای با اندازه کلمه کوچکتر به هم
daydreams
U
خیال باطل کردن
To annul
[abrogate]
a contract
قراردادی را باطل کردن
void
U
بی ارزش باطل کردن
daydreamed
U
خیال باطل کردن
daydream
U
خیال باطل کردن
daydreaming
U
خیال باطل کردن
franking
U
باطل کردن مصون ساختن
set aside
U
باطل کردن تخصیص دادن
franks
U
باطل کردن مصون ساختن
frankest
U
باطل کردن مصون ساختن
To cancel ( an invitation , a passport, a cheque).
U
باطل کردن (دعوت ،گذرنامه ،چک )
franker
U
باطل کردن مصون ساختن
franked
U
باطل کردن مصون ساختن
frank
U
باطل کردن مصون ساختن
aircraft arresting hook
U
مجموعه قطعاتی که برای گرفتن سرعت یا کاهش اندازه حرکت یا گشتاور هواپیما درفرود معمولی یا اضطراری باان درگیر میشوند
postmark
U
تمبر رابوسیله مهر باطل کردن
postmarks
U
تمبر رابوسیله مهر باطل کردن
dispels
U
دفع کردن طلسم را باطل کردن
dispel
U
دفع کردن طلسم را باطل کردن
dispelling
U
دفع کردن طلسم را باطل کردن
dispelled
U
دفع کردن طلسم را باطل کردن
cancels
U
باطل کردن اقاله کردن
invalid
U
علیل کردن باطل کردن
abrogates
U
باطل کردن منسوخ کردن
aside
U
الغا کردن باطل کردن
asides
U
الغا کردن باطل کردن
cancel
U
باطل کردن اقاله کردن
cancelling
U
باطل کردن اقاله کردن
invalids
U
علیل کردن باطل کردن
angles
U
اندازه تغییرات در جهت که معمولا اندازه گردش از یک محور میباشد
angle
U
اندازه تغییرات در جهت که معمولا اندازه گردش از یک محور میباشد
If the cap fit,wear it.
<proverb>
U
اگر کلاه به اندازه سرت هست به سر بگذار !(لقمه به اندازه دهن بردار).
zahn cup
U
محفظهای با سوراخی به اندازه معین و دقیق برای اندازه گیری ویسکوزیته سیال
typeface
U
اندازه نوشتار که در واحد نقط ه اندازه گیری میشود
typefaces
U
اندازه نوشتار که در واحد نقط ه اندازه گیری میشود
analog
U
نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر متغیر ممتد فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
analogues
U
نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر ممتد و متغیر فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
analogue
U
نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر ممتد و متغیر فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
shoot
U
زدن با تیر پرتاب کردن اندازه گیری کردن ارتفاع خورشید
shoots
U
زدن با تیر پرتاب کردن اندازه گیری کردن ارتفاع خورشید
sizes
U
به اندازه کردن
size
U
به اندازه کردن
to a agarment to the body
U
جامهای را اندازه تن کردن
superpurgation
U
بی اندازه ازکار کردن
measure
U
اندازه گیری کردن
gauge=gage
U
اندازه کردن اشل
to take measures
U
اندازه گیری کردن
vary infinitely
U
بی اندازه تغییر کردن
gage
U
اندازه وسیله اندازه گیری
sizes
U
1-تعداد حروفی که کامپیوتر به صورت افقی و عمودی میتواند نمایش دهد. 2-اندازه صفحه نمایش بر پایه اندازه بین المللی کاغذ
size
U
1-تعداد حروفی که کامپیوتر به صورت افقی و عمودی میتواند نمایش دهد. 2-اندازه صفحه نمایش بر پایه اندازه بین المللی کاغذ
burden
U
بار کردن به اندازه فرفیت
margins
U
مشخص کردن اندازه و حاشیه
burdens
U
بار کردن به اندازه فرفیت
to fit
U
برازاندن
[اندازه کردن]
جامه
margin
U
مشخص کردن اندازه و حاشیه
meters
U
بامتر اندازه گیری کردن سنجیدن
to overexert
U
خود را بیش از اندازه خسته کردن
live up to one's income
U
به اندازه درامد خود خرج کردن
metres
U
بامتر اندازه گیری کردن سنجیدن
to fit a dress on somebody
U
جامه ای را برای کسی اندازه کردن
metre
U
بامتر اندازه گیری کردن سنجیدن
meter
U
بامتر اندازه گیری کردن سنجیدن
to set measures to anything
U
برای چیزی اندازه یا حد معین کردن
married under a contract unlimited perio
U
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
quantize
U
با تئوری و فرمول صفات وکیفیت چیزی را تعیین کردن نیرو را با فرمول اندازه گیری کردن
minimise
U
کوچک کردن پنجره برنامه به اندازه یک نشانه
overwind
U
بیش از اندازه کوک کردن زیاد پیچیدن
measure
U
1-یافتن اندازه یا کمیت چیزی . 2-از اندازه یا کمیت خاص بودن
null
U
باطل
nulity
U
باطل
void
U
باطل
null and void
U
باطل
invalids
U
باطل
invalid
U
باطل
inflaming
U
اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflame
U
اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflames
U
اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
metre
U
اندازه گیری کردن بصورت مسجع ومقفی دراوردن
size
U
سایز ساختن یارده بندی کردن برحسب اندازه
leave (let) well enough alone
<idiom>
U
دل خوش کردن به چیزی که به اندازه کافی خوب است
sizes
U
سایز ساختن یارده بندی کردن برحسب اندازه
meters
U
اندازه گیری کردن بصورت مسجع ومقفی دراوردن
meter
U
اندازه گیری کردن بصورت مسجع ومقفی دراوردن
metres
U
اندازه گیری کردن بصورت مسجع ومقفی دراوردن
my cake is dough
U
نقشه ام باطل شد
rescinding
U
باطل ساختن
daydreaming
U
خیال باطل
to become inoperative
U
باطل شدن
extinctive
U
باطل کننده
invalidation
U
باطل سازی
invalid
U
باطل پوچ
lapsed ppa
U
باطل ملغی
frustrated
U
باطل بیهوده
daydreams
U
خیال باطل
to be defected
U
باطل شدن
lapsable
U
باطل شدنی
daydreamed
U
خیال باطل
invalids
U
باطل پوچ
daydream
U
خیال باطل
to cease to be in force
U
باطل شدن
inoperative
U
باطل نامعتبر
revoker
U
باطل کننده
cancel
[booking, reservation]
U
باطل ساختن
revocation
U
باطل سازی
recision
U
باطل سازی
nullification
U
باطل سازی
countermand
U
باطل ساختن
cancellation
U
باطل سازی
countercharm
U
باطل سحر
cancelation
[American]
U
باطل سازی
anullment
U
باطل سازی
annulment
U
باطل سازی
annulation
U
باطل سازی
Recent search history
Forum search
1
Potential
1
معنی لغت overfit
1
strong
1
To be capable of quoting
1
set the record straight
1
Arousing
1
pedal pamping
1
construed
1
گج
1
سلام. می خواستم معنی این جمله رو بدونم :above threshold bias currents
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com